معنی بن بیموئن - جستجوی لغت در جدول جو
بن بیموئن
از ریشه کنده شدن، کنده شدن
ادامه...
از ریشه کنده شدن، کنده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنه بموئن
کوتاه آمدن، دست پایین گرفتن، پایین آمدن
ادامه...
کوتاه آمدن، دست پایین گرفتن، پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پش بیموئن
روی دادن، رخ دادن، قاطی کردن، دیوانه شدن، جلو افتادن
ادامه...
روی دادن، رخ دادن، قاطی کردن، دیوانه شدن، جلو افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ بیموئن
سر رفتن حوصله، در تنگنا افتادن
ادامه...
سر رفتن حوصله، در تنگنا افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن بییموئن
نزدیک شدن، کنار آمدن، میانجیگری کردن
ادامه...
نزدیک شدن، کنار آمدن، میانجیگری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بیموئن
پایین آمدن، فرود آمدن
ادامه...
پایین آمدن، فرود آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خش بیموئن
خوش آمدن
ادامه...
خوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در بیموئن
در بیموئن
ادامه...
در بیموئن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بیموئن
جوانه زدن دانه های غلات
ادامه...
جوانه زدن دانه های غلات
فرهنگ گویش مازندرانی
هنگ بیموئن
ور آمدن حبوبات پخته شده
ادامه...
ور آمدن حبوبات پخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
هر بیموئن
آماده شدن، سرحال شدن
ادامه...
آماده شدن، سرحال شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بربیموئن
توانایی داشتن، از پس کاری برآمدن
ادامه...
توانایی داشتن، از پس کاری برآمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بزوئن
شکسته بندی کردن، تا نهایت فرو بردن
ادامه...
شکسته بندی کردن، تا نهایت فرو بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن بموئن
جلو آمدن، نزدیک شدن، کنار آمدن
ادامه...
جلو آمدن، نزدیک شدن، کنار آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گن بموئن
گند آمدن، گندیدن
ادامه...
گند آمدن، گندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی